عادت

هرگز نخواستم که تو رو
با کسی قسمت بکنم
یا از تو حتی با خودم
یه لحظه صحبت بکنم
هرگز نخواستم
که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی
به تو جسارت بکنم
انقدر ظریفی که با یک
نگاه هرزه می شکنی
اما تو خلوت خودم
تنها فقط مال منی
هرگز نخواستم
که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی
به تو جسارت بکنم
ترسم اینه که رو تنت
جای نگاهم بمونه
یا روی پیشه چشات
غبار آهم بمونه
تو پاک ساده مثل خواب
حتی با بوسه می شکنی
شکل همه آرزو هام
تجسم خواب منی
حتی با اینکه هیچکس
مثل من عاشق تو نیست
پیش تو آینه چشام
حقیر لایق تو نیست
هرگز نخواستم
که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی
به تو جسارت بکنم

قصه امیر

بارون امشب توی ایوون
مث آزادی تو زندون
بی صفا بی تحرک بی ریا بود
توی زندون می کنه جون
مرد با همت میدون
توی فکر رای فرجام امیر
بی سر انجام نداره حتی رفیقی
که بگه دردشو
درد دیدن و نگفتن
بی سر انجام
توی فکر آسمون
که بباره بلکه تو قطره بارون
بتونه اشک خدا رو هم ببینه
نمی دونه حتی اشکم
دیگه فایده ای نداره